جدول جو
جدول جو

معنی بنه دکتن - جستجوی لغت در جدول جو

بنه دکتن
زمین گیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حرکت دسته جمعی یک خانواده با تمام اموال و دارایی از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
کنایه از کوچ کردن و سفر کردن. (برهان) (انجمن آرا) (رشیدی) (ناظم الاطباء). سفر کردن. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
بنه بست زین کوی هفتاد راه
به هفتم فلک برزده بارگاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ / نِ کَ)
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین).
- بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنه بستن
تصویر بنه بستن
کوچ کردن و سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه کن
تصویر بنه کن
حرکت با جمیع کسان و دارایی از ناحیه ای بناحیه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه کن
تصویر بنه کن
((~. کَ))
حرکت دسته جمعی یک خانواده یا یک دسته از جایی به جایی
فرهنگ فارسی معین
کوچ کردن، کوچیدن، حرکت کردن، سفر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پافشاری کردن، اصرار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
از صخره ی بلند افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که کار تبدیل شلتوک به برنج را در دنگهای آبی سابق به عهده
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع شدن آب، نابود شدن و از ریشه و اصل افتادن، مفعول گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
باز آمدن دوباره رنگ به چهره پس از بیماری یا وحشت و ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
برانگیخته شدن، کسی را به یاد کسی آوردن و هوس دیدار را در
فرهنگ گویش مازندرانی
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم شدن، به ردیف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آغاز حرکت در راهی نمودن، راه افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رسیدن، ناخودآگاه وارد شدن، میان حرف دیگران پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیوع بیماری جذام، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
ناکامی ممتد و طولانی شکارچی در شکار را منوط به شومی چله
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیری سگها، درگیری دو درنده
فرهنگ گویش مازندرانی
در تنگنا قرار گرفتن، به سختی افتادن، گیر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساکن شدن، اسکان یافتن، کلمه ی بنه به عنوان پسوند مکان
فرهنگ گویش مازندرانی
از میان رفتن، به دام افتادن، روی هم قرار گرفتن لایه های
فرهنگ گویش مازندرانی
ابتلا به بیماری رماتیسم و نفریت
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی